شهروند هزاره ی سوم

برای من...... :
دلم گرفت دیشب.خب آدم ها همیشه یه جایی نیاز به گریه دارن....دیروز بعد از دوسال رفتم سر خاک پدربزرگم...29شهریور93بود که بعد از سال ها سه شبانه روز گریه میکردم...نه مداوم اما زیاد...هنوزم وقتی به یادش میفتم گریه میکنم...آدم وقتی خوب باشه فرقی نمیکنه عمرخودشو کرده باشه و مثلا93سالش باشه یا جوون باشه....خوب ها دلتنگی ابدی میارن...در مقابل گریه مغلوبت میکنن....و درعین حال فکرشون حالتونو خوب میکنه....دلم برات تنگ شده بابابزرگ....کاش بودی...کاش بودی....برام دعا کن....مثل همون وقتا که برای دعاکردن برای من یه ساعت قبل از نماز صبحت بیدار میشدی و نماز میخوندی و دعام میکردی....چقدر تو خواب که دیدمت گریه کردم...من فقط گریه کردم و  تو خندیدی...دلم خیلی تنگه برات...خیلی زیاد پیرهرات من...دعام کن....دعام کن ...تورو به خدا دعام کن....
خانم گالوا