شهروند هزاره ی سوم

۰۸
مهر ۹۵

یادداشت شماره 22 :

 

به بیماری مهلک استسقاء دچار شدم از وقتی اومدم اینجا! قبلا نهایتا3لیوان آب در روز میخوردم ولی الان nلیتر آب میخورم که محسابه ی مقدارش از دستم در رفته!هی آب میخورم!به همون نسبت نمیتونم غذا بخورم!این چه وضعیه! :|

ای کاش اون دوتا هم اتاقیمون مثل الان کلا همیشه خونه فک و فامیلشونن همونجا بمونن و منو شین سین(تو گفتن سریع الفبا دقت کنید اشتباه نکنید:دی .اون سین شینه)تنها باشیم و راحت به درس و بحث و زندگی و اموراتمون بپردازیم:دی

امروز صبحم یه منبر رفتم واسه هم اتاقیمون که دیشب بهمون پیوست و بدبخت با رفتار عجیب من مواجه شد.خب امروز صبح بهش گفتم من آدم خوبیم فقط زیاد قاطی نمیشم با کسی:))) مشکل و سختی بود کمک میکنم ولی حوزه ی استحفاظیم باید رعایت بشه:)))))) شین سینم فرستادم یه منبر اخلاقی در پی افاضات بنده ی حقیر رفت:دی

ظاهرا آدم درست و خوبی بود.ایشالا که هست در واقع!

داشتم از شین سین درباره ی واحدspi وint میپرسیدم و یه ابهامات پیش پا افتاده ای درباره ی مرحوم" اهم" رحمه الله علیه رو حل میکردیم که یهو گفتن خانما یا الله!(یالا که موقع ورود میگن)یاالله خانما! ظاهرا مرد میخواست وارد بشه!سرکاری بود انگار:|

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۷/۰۸
خانم گالوا

نظرات  (۱)

این درد استسقاء رو من در تبریز داشتم!  روزی 3لیتر آب میخوردم تقریباً :))
این بیتی که واسه پستت گذاشتی چقدر خوبه ... یاد یه بیتی افتادم از معاویه (اگر اشتباه نکنم) که حافظ مطلع دیوانش رو از همین "الا یا ایها الساقی... " نوشت... 
امیدوارم اصفهون شروع خوبی باشه برات ، 
شروعی برای یک زندگی جدید... 
پاسخ:
آره.دقیقا.در یه جوابیه:))) زیرهمون پست گفتم.شعر یزیده.
ممنونم.امیدوارم خیلی خوب باشه:)
البته مفهوم بیت ربطی به حال من نداشت اما همینکه استسقاء رو داشت کافی بود:))))