یادداشت شماره 22 :
به بیماری مهلک استسقاء دچار شدم از وقتی اومدم اینجا! قبلا نهایتا3لیوان آب در روز میخوردم ولی الان nلیتر آب میخورم که محسابه ی مقدارش از دستم در رفته!هی آب میخورم!به همون نسبت نمیتونم غذا بخورم!این چه وضعیه! :|
ای کاش اون دوتا هم اتاقیمون مثل الان کلا همیشه خونه فک و فامیلشونن همونجا بمونن و منو شین سین(تو گفتن سریع الفبا دقت کنید اشتباه نکنید:دی .اون سین شینه)تنها باشیم و راحت به درس و بحث و زندگی و اموراتمون بپردازیم:دی
امروز صبحم یه منبر رفتم واسه هم اتاقیمون که دیشب بهمون پیوست و بدبخت با رفتار عجیب من مواجه شد.خب امروز صبح بهش گفتم من آدم خوبیم فقط زیاد قاطی نمیشم با کسی:))) مشکل و سختی بود کمک میکنم ولی حوزه ی استحفاظیم باید رعایت بشه:)))))) شین سینم فرستادم یه منبر اخلاقی در پی افاضات بنده ی حقیر رفت:دی
ظاهرا آدم درست و خوبی بود.ایشالا که هست در واقع!
داشتم از شین سین درباره ی واحدspi وint میپرسیدم و یه ابهامات پیش پا افتاده ای درباره ی مرحوم" اهم" رحمه الله علیه رو حل میکردیم که یهو گفتن خانما یا الله!(یالا که موقع ورود میگن)یاالله خانما! ظاهرا مرد میخواست وارد بشه!سرکاری بود انگار:|