شهروند هزاره ی سوم

اینکه من خوشم نمیاد تو خیلی از چیزا با هم اتاقیام مشترک باشم،حتی با اونی که همشهریمه و غذام جداست،یا اینکه من رو میز راحت تر درس میخونم و حق دارم از یکی از دوتا میزی که تو اتاقه استفاده کنم و نباید روشو پراز ظرفش کنن،یاحتی اینکه من نمیخوام با رمز بنویسم(حالا هر کی که میخواد ببینه!همکلاسی عزیز!اگرم خوندی ،یه مثقال شعور داشته باش.گرچه برای خیلیا سخته!ولی تومیتونی!)یا اینکه من دوتا چمدون دارم و یا حتی اینکه من آویزساعت دارم و لازم به ذکره که پول بابامه نه هم اتاقی کم شعورم!همه و همه به خودم مربوطه و نه هیچ کس دیگه ای چون کاملا مسائل شخصی محسوب میشن و من دیگه تحمل ندارم برای همچین مسائلی بعضیا رو توجیه کنم!اصلا چرا اینقدر من دارم سعی میکنم با همه راه بیام و آروم برخوردکنم برای خودمم سواله!چرا من با همکلاسی بیشعورم محترمانه برخورد کردم؟؟ چرا سعی کردم با خیلیا متمدنانه برخورد کنم؟چرا نمیخوام قبول کنم بعضیا زیرخط شعور هستن؟اگر خط Y=0رو اسمشو بذاریم خط شعور،اونوقت متاسفانه بعضی از اطرافیانم میرن در قسمت منفی!و بدتر از همه اینکه چرا هفته ای که شنبش امتحان فیزیک میانترم دارم با اون دکتردیوانه!باید یک هفته ی تمام آنفولانزا بگیرم؟؟!!اونم آنفولانزایی که منجر به دل درد و دل پیچه میشه؟!! و در آخر چقدر خونه خوبه! از غذاش که بگذریم،میدونی که دسشوییش قابل اطمینانه و حداقلش اینه که آدما یی که دچار هایپر بیشعوریسم حاد هستن و در عین حال قیافه ی های کلاس میگرن اما نمیدونن چطور باید از دسشویی استفاده کنن از دسشویی خونه استفاده نمیکنن!حالا که دارم نگاه میکنم به این دوماهه از زنذگیم،میبینم چقدر سعی کردم کمتر عصبانی بشم و چقدر تحمل کردم بعضی آدما و بعضی چیزا رو ! ازسازش متنفرم!متنننننننفر!

خانم گالوا