شهروند هزاره ی سوم

یادداشت شماره 9:

امروز دوم شهریوره.خداراشکر هوا داره بهتر میشه و یه کولر گازی میتونه به تنهایی جوابگو باشه!تیر و مرداد واقعا کابوسی بود در نوع خودش!امروز صبح به این فکر میکردم که تکنسین ها و کارگرها و مهندس ها و کلا عوامل شرکت نفت که الان چندیدن کیلومتر بیرون از شهرمشغولن حالشون چطوره؟! بیرون از شهر،تو یونیتای شرکت نفت،دمای هوا طبیعتا بالاتره.حتی حالا که ما اینجا حس میکنیم عصبانیت هوا داره آروم آروم فروکش میکنه!چند شب پیش با یکی از تکنسین های ارشدشون صحبت میکردم.انگار فقط علاقه به رشتشون و همون آرمان های 18-19سالگیشونه که سرپا نگهشون داشته! اونم فقط بعضیارو ! حقم دارن اگر بی انگیزه شدن!اینجا نشستن و از خدمت به وطن در هرشرایطی حرف زدن آسونه!باید حتما تو اون موقعیت و ظرایط باشیم تا بفهمیم!دو سال پیش از9صبح تا4بعداز ظهر در قالب یه گروه6نفره از طرف مدرسه و با مجوز ورود به بخش هایی کمتر کسی وارد میشه رفتیم خارج از شهر و سه تا ازیونیت ها رو دیدیم.شرایط کاری پراسترس!آلودگی های صوتی و هوایی! و ازهمه بدتر،تاسیسات قدیمی که من حس میکردم هر لحظه ممکنه از خستگی این همه کار طی این همه سال زیر این آفتاب داغ و گاهی سرمای خشک،منفجر بشن! کاش زمینه ها فراهم میبود...

 واقعا خسته نباشید...


خانم گالوا