شهروند هزاره ی سوم

یادداشت شماره 10:

راست میگن بوی مداد و کتاب و دفتر بعد ازبوی دستپخت مامان در صدر بوهای خوب دنیاست!همیشه کتابامو که مدرسه بهم میداد یا بعدترش که ازکتابفروشی میخریدم،وقتی میرسیدم خونه،اولین کاری که میکردم بو کردن برگه های کتابام بود.اینقدر که بینیم اشباع میشد.همیشه هم همون روز اول کل کتاب ادبیات(زمان دبستان بخوانیم بود)رو میخوندم.یه نگاهی به سرفصلای ریاضی میکردم،قصه ی دبستان فرق داشت البته.چون همه ی کتابا شکل های رنگی داشتن،ولی دبیرستان و راهنمایی بیشتر بررسی سرفصلها ومطالب جذاب میشد.

امروز بچه های دبستانی رو دیدم که اومده بودن لباس مدرسه پرو کنن،بعضیاشونم کیف خریده بودن.تعجب کردم!تازه دوم شهریوره!زود نیست؟البته همیشه بچه ها شوق خرید وسایل مدرسه رو دارن،ولی بدیش اینه که خیلیاشون شوق درست درس خوندن رو ندارن.البته تقصیریم ندارن....خیلی از بچه ها هم هستن که نیروی محرکه لازم دارن.

ولی چیزی که مشخصه اینه که نظام آموزشی سالم و جذاب و کارآمدی نداریم.نظریه ی پرداز آموزشی نیستم،ولی در حد یه دانش آموز که12سال درس خونده تو این نظام آموزشی اینو درک کردم....

خانم گالوا