یادداشت شماره 46:
فکر میکنم من خیلی مدیون این چینی های گل سرخی هستم...هیچ وقت هم ظرف های جدید با مدل های جدیدشون نتوستن جای گل سرخی هارو برای من بگیرن.اونقدر که، از شکستنشون میترسم...و این باعث میشه ازشون استفاده نکنم اما از طرفی دوستشون دارم...مثل بعضی آدم ها....فلسفه ی عمیقی داره دوست داشتنشون،احترام بهشون،و دوری ازشون.امروز صبح که بیدار شدم،هوا مثل دیروز خداراشکر مطابق میلم ابری بود،و همه خواب بودن...دوتا تخم مرغ و آب رو گذاشتم روی گاز و برگشتم به اتاق...فیزیک الکتریسیته و مغناطیس و سرفصل نویسی یا بهتر بگم،انتخاب سرفصل از بین سرفصل های سی تی اسکن که شاید آخرین دستگاه مورد بررسی باشه...اینها در اولویت انتظار و رسیدگی بودن...و روز بهاری که بارون بباره مثل امروز،جای شکر داره.و خدایی که به هر بهانه ای میخواد با بنده ی فراموش کارش حرف بزنه...منِ خیلی فراموش کار رو بارون سر عقل میاره.
سال نو مبارک:) با آرزوی بهترین ها:)
+ الهی شکر:)
*الهی... وربی...من لی غیرک.خدایای من،من فقط تو را دارم...میدانم که میدانی
+ با احترام به تمام حکمت هایت،ولی...