شهروند هزاره ی سوم

یادداشت شماره 42:
+مقابله با طبیعت آدم ها،بیهوده ترین کاریه که میشه انجام داد...طبیعت آدم،میتونه به شکل های مختلف در آدم های مختلف تجلی کنه...واینکه اگر با این طبیعت مقابله کنیم،تصور نمیکنم نتیجه ی جالبی داشته باشه...یا اون آدم سرخورده میشه و همیشه حسرت میخوره و این آدم یک بعدش دچار مشکل میشه حتما...یا هم ممکنه که یه عکس العمل تند داشته باشه...یا سریع یا در دراز مدت...جواب مثبت به طبیعت آدم که میگم منظورم هر چیزی که طبیعت آدم تقاضا میکنه نیست!قطعا منظورم این نیست...چون میدونید که...هیچ چیز مطلق نیست...!

+خیلی از پدر و مادر ها نگران این که دخترشون اگر بزرگ شد و نتونست خودش باشه و از عقاید و کارها و علایق صحیح و منطقیش دفاع کنه و زندگی رو اونطوری که فکر میکنه بهتره پیش ببره و تمام تلاشش رو(علی رغم همه نشدها) رو انجام بده،نیستن...نگران این هستن که نکنه با این همه تلاش و مقاومتی که داره برای رسیدن به اهداف و خواسته های درست و منطقیش که نه تضادی با شرع داره نه اخلاق،بعدها در زندگی مشترکش دچار مشکل بشه...نگرانن که نکنه چون عقایدخودشو با منطق بیان میکنه و از اونها دفاع میکنه و خب زیر بار دستور و حرف بی منطق نمیره و نمیتونه مرتب بگه "چشم"،تو زندگی مشترکش دچار مشکل بشه...


*از رسته آهنگ های مورد علاقه ی من:
 لینک دانلودش رو میذارم...از اون آهنگ های دوست داشتنی....دانلود
خانم گالوا

برای من:

مسئله اینه که باید آدم به خودشون بفهمونه هیچکس فرشته یا شبه فرشته یا حتی10درجه پایین تر از فرشته نیست.کلا آدم ها خیییییییلی هم متفاوت نیستن...و اینکه لطف زیادی باعث میشه آدماخیلی خودشونو تحویل بگیرن!!آدم!بفففففففففهم!

خانم گالوا
یادداشت شماره ی 41:
+ نمیدونم دقیقا کی برمیگردم ولی هر وقت: رفتن به دفتر دکتر"میم"
+ موقعی که خونه ام: خوندن فایلای ایمپلنت+قلب+کتاب مربوط به دکتر "ج.ر"
خانم گالوا
یادداشت شماره ی 40:
و تف به این وضعیت که واقعا آماده میری برای یه امتحان خوب و استاد آنچنان حالی ازت میگیره که دهنت باز میمونه!و نگاهت به استاد پر از ناسزاست!(همون تف و لعنت)منتها...چون معتقدم نباید به استاد و معلم فحش داد،خیلی کم و نامحسوس تو راه برگشت،چندتا حرف کوچیک نثار روح پر فتوحش کردم.خب بگو میخوای آناتومی رو تشریحی بگیری !خب بگو که ما بدونیم دقیقا باید چه گلی به کلمون بگیریم...بگو از اون جزوه ی مکمل کذاییت سوال نمیخوای بدی...بگو که دانشکده قانون جدید وضع کرده!بگو که من بدونم anosmia رو طوری بخونم که دقیقا برات تشریح کنم کجای بدن چه مرگش باشه میشه anosmia !! اتفاقا دیشب آقای س همینو گفت...گفت اگر آناتومیو تشریحی میداد یه جوابایی میدید که از خنده لوزه المعدش پاره میشد...و متفق القول میگفتیم اره!خداروشکر که تستیه...گرچه آناتومی تستیشم تسته ها!چون طراح سوالای ارشده و از اون نوع سوالا میده.ولی خب خییییلی بهتره حداقل....حالا استاد بره تا یه هفته اینقدر بخنده که سطح قدامی و خلفی حفره ی شکمیش یکی بشه و انتهای تحتانی سمفیز پوبیسش منفجر بشه!
+خبر دیشب واقعا....واقعا شوکه کننده بود!
خانم گالوا
یادداشت شماره ی 39:
خوندن درسی مثل آناتومی برای مایی که دبیرستان ریاضی خوندیم،مثل عذاب شب اول قبره...خصوصا که یه جزوه ی 30صفحه ای اصطلاحات رو هم ضمیمه ی جزوه و کتاب داشته باشی برای خوندن...و بدتر اینکه همزمان با این وضعیت ترس از افتادن داشته باشی!!مسخرست ولی حقیقته!
خانم گالوا
یادداشت شماره ی38:

گاهی واقعا خود آدم مقصر نیست...واقعا هیچ نقشی نداره...خدا یکی رو سر راهت قرار میده...بدون اینکه تو نقشی داشته باشی..و هی مرور میکنی...وهی مرور میکنی...و میبینی واقعا تو هیچ نقشی نداشتی...و خب حرفی ندارم باهات خدا...ببخش ولی حرفی ندارم...خدایا تو که میدونی همه چیز آدما رو...تو که منو بهتر از خودم میشناسی...خب خدایا تو که همه رو میدونی چرا...خدایا تو که میبینی و خوب خبر داری چرا؟خدایا...بیا و با من این کار رو نکن...خواهش میکنم...دقیقا التماست میکنم...التماس التماس التماس...میشه خواهش کنم....؟خدایا میشه بهم بگی؟نمیشه...پس حداقل صبر بده...خدایا صبر بده و روح مقاوم...خدایا...فقط دوتا خواهش...تو راهی که هستم...برای اونچه در ذهن دارم....کمکم کن...خیلی زیاد وخدایا...التماست میکنم...التماس...

#بماند برای بعد ها...بعدها حتما خوب میشود...

#گریه کن!

خانم گالوا
گاهی به روند زندگیم فکرمیکنم...یاد گرفتم که تو افت های یهویی باید چیکار کنم.ولی گاهی روند یکم تغییر میکنه...افت و خیز ها دارن به همون شیوه میان و میرن منتها دیگه شرایط زندگی تغییر کرده...داشتم چندتا کتاب برای خوندن معرفی میکردم...هیچ وقت زیاد به نظر نیومده بودن...تا اون شب...خیلی زیاد به نظر اومدن...ولی من انگار خالی خالیم! اولین نمره ی پایان ترمم که ثبت شده20بوده...امتحانش انگلیسی بود.از دور قضیه ترسناک به نظر میومد ولی وقتی بهش نزدیک و نزدیک تر شدیم دیدم واقعا خبری نیست...تو زندگی هم همینطوره...البته گاهی.بعضی چیزا از دور خیلی عجیبن...گاهی خوب به نظر میان...گاهی بدو ترسناک.ولی وقتی نزدیک میشی همه چی برعکس میشه...
- الان رو تختم نشستم و هرزگاهی به "ی" که تختش روبری تخت منه،نگاه میکنم.براش ساعت خریده:))) همگی خندیدم و تبریک گفتیم.(بهش فکر کردم...چقدر احساسات!نمیدونم تا کی دووم داره!ولی امیدوارم...امیدوارم تا همیشه باشه.امیدوارم...فقط امیدوارم.)من فقط دارم ظاهرا دارم میخندم...دیگه از مرحله ی تلنگر برای گریه گذشتم.اون برای2هفته پیش بود.الان به مرحله ی کم حرف زدن...چهره ی بی حالت داشتن و خودم باشم و خودم باشم رسیدم.میدونم بعدش چیه...مواجهه با واقعیت.بعدشم شروع به حل مسئله....امروز شادمهرم میخونه مرتب.درست جنس غم آهنگای این آلبوم جدید و خیلی خوبش با جنس غم من یکی نیست ولی خب خوب میخونه...این مهمه.
-باید چمدون ببندیم هفته ی دیگه و به فکر بلیت باشیم...شایدم اوایل هفته ی دیگه...حوصله ندارم...
+نمیبینم اما میدونم گیری....
*لعنت به اولین تو!لعنت
خانم گالوا

دانه های آبان را سر انداختم،سی دانه!یک عشق از زیر،یک خوشی از رو!

تا گره بخورند در هم...شالی شود بر روی دوشت،تا از سردی روزگار نرنجی:)

خانم گالوا

اصلا کاری ندارم به23نوابمر و رنگ نارنجی و کسایی که عکس پروفایلشون یه صفحه ی نارنجی یا یه چیز مرتبطه!اصلا هم کاری ندارم به اونایی که تو صفحات مجازیشون نوشته هایی مرتبط از خانم فلانی و آقای بهمانی گذاشتن و از این حرفا...فقط برام جالبه که هیچ کس از تربیت بچه هایی صحبت نکردن که یه روزی میشن یه مرد....یه روزی میشن یه زن...و یکیشون فاعله خشونته و یکی مفعول...فقط به امید روزای مسخره ای به نام روزی پر از مهربانی و برابری نشستن مزخرف ترین نوع خود گول زدنه! خوبه به این فکر کنیم که دخترایی تربیت کنیم که اعتماد به نفس داشته باشن...رفتار های عاقلانه داشته باشن...به حرفایی که میزنن خیلی بیشتر از ست کردن کش مو با بندکفش و دستبد باهم توجه کنن...بدونن ظرافت و زیبایی دقیقا معنیش چیه؟دخترانگی یعنی چی؟وخیلی چیزهای دیگه که وقتی خودمون بلد نیستیم چطوری به دخترمون یاد بدیم؟ وقتی رفتاراتت و حرفات منطقی باشه،اعتماد به نفس داری...وقتی دیدت به دنیا درست باشه،نمیترسی...چون به خودت حق دفاع از خودت رو میدی و اونقدر نگاهت و حرفات قاطع و محکم خواهد بود که کسی جرئت نمیکنه  تعرض کنه به حقت .....اما یه جایی میرسه که تعرض به حقت دیگه قابل جلوگیری نیست...حتی اگر به درست ترین روش ممکن بزرگ شده باشی و برخورد کنی...اونجاست که باید به فکر تربیت پسرهامون باشیم...پسری که باید در تربیتش نهایت دقت رو به خرج داد...و این دیدگاه مسخره ور باید دور ریخت که بزرگ کردن پسر راحت تره...چون اصولا شرافت و انسانیت منحصر به جنس نیست!و خب طبعا آزادی به اون شکلی که رایجه در ذهن های ما برای هیچ انسانی نه پسر و نه دختر درست به نظر نمیاد!

و آخر هم اینکه بعضی ها خودشون رفتاری دارن که تهاجم و دعوا میطلبه.

خانم گالوا

اینکه من خوشم نمیاد تو خیلی از چیزا با هم اتاقیام مشترک باشم،حتی با اونی که همشهریمه و غذام جداست،یا اینکه من رو میز راحت تر درس میخونم و حق دارم از یکی از دوتا میزی که تو اتاقه استفاده کنم و نباید روشو پراز ظرفش کنن،یاحتی اینکه من نمیخوام با رمز بنویسم(حالا هر کی که میخواد ببینه!همکلاسی عزیز!اگرم خوندی ،یه مثقال شعور داشته باش.گرچه برای خیلیا سخته!ولی تومیتونی!)یا اینکه من دوتا چمدون دارم و یا حتی اینکه من آویزساعت دارم و لازم به ذکره که پول بابامه نه هم اتاقی کم شعورم!همه و همه به خودم مربوطه و نه هیچ کس دیگه ای چون کاملا مسائل شخصی محسوب میشن و من دیگه تحمل ندارم برای همچین مسائلی بعضیا رو توجیه کنم!اصلا چرا اینقدر من دارم سعی میکنم با همه راه بیام و آروم برخوردکنم برای خودمم سواله!چرا من با همکلاسی بیشعورم محترمانه برخورد کردم؟؟ چرا سعی کردم با خیلیا متمدنانه برخورد کنم؟چرا نمیخوام قبول کنم بعضیا زیرخط شعور هستن؟اگر خط Y=0رو اسمشو بذاریم خط شعور،اونوقت متاسفانه بعضی از اطرافیانم میرن در قسمت منفی!و بدتر از همه اینکه چرا هفته ای که شنبش امتحان فیزیک میانترم دارم با اون دکتردیوانه!باید یک هفته ی تمام آنفولانزا بگیرم؟؟!!اونم آنفولانزایی که منجر به دل درد و دل پیچه میشه؟!! و در آخر چقدر خونه خوبه! از غذاش که بگذریم،میدونی که دسشوییش قابل اطمینانه و حداقلش اینه که آدما یی که دچار هایپر بیشعوریسم حاد هستن و در عین حال قیافه ی های کلاس میگرن اما نمیدونن چطور باید از دسشویی استفاده کنن از دسشویی خونه استفاده نمیکنن!حالا که دارم نگاه میکنم به این دوماهه از زنذگیم،میبینم چقدر سعی کردم کمتر عصبانی بشم و چقدر تحمل کردم بعضی آدما و بعضی چیزا رو ! ازسازش متنفرم!متنننننننفر!

خانم گالوا