شهروند هزاره ی سوم

یادداشت شماره 51 :

انسان هایی با آرمان های متعالی و بزرگ....گاهی چنان دور میشن از راهشون،از خواسته هاشون که حس تنفر پیدا میکنن نسبت به خودشون.آرمان بزرگ و متعالی استاندارد خاصی داره؟؟!به نظرم بله اما قصه ساده تر از این حرفاست.اونقدر پیچیده نیست...هر استانداردی در سطح فکر هر آدمی میتونه بیاد و یه شکل بگیره.شکل ها متفاوتن،اما درون مایه ها یکسانن...
+فقط به مدل جورابی که خوشم میومد جدیدا دست پیدا کردم! وگرنه به هیچ چیز درخوری از خواسته هام نرسیدم! باز خوبه جوراب هست!!!!!!!!!!

+وقتی آدم های یک شهر باهم مشکل دارند!

خانم گالوا

یادداشت شماره 50 :

بعضی اوقات که یاد یه صحنه هایی از زندگیم میفتم،اونقدر حالم خوب میشه که دلم میخواد اون لحظه از اون درچه به اطرافم نگاه کنم.در حالی که اون لحظاتی که گفتم،اتفاق خاصی هم نیفتاده...مثلا یکیش یه روز ظهره...زمانی که5-4ساله بودم.تو هال نشسته بودم و نقاشی میکشیدم.زمستون بود.و یه آفتاب ملایمم افتاده بود اون قسمتی که من نشسته بودم.منتظر بودم مامان از سرکار بیاد.و خیلی آروم و بی دغدغه بودم.

اون لحظه هیچ حسی نسبت به اون لحظات و ثانیه ها نداشتم...اما بعدها،خیلی بعدترها شد یکی از صحنه هایی که دلم میخواست بعضی اوقات دریچه ی چشم و ذهنم اونطوری همه جا رو ببینه...

 

خانم گالوا

یادداشت شماره 49 :

بعضی چیزارو واضح اما تلخ میفهمم.در واقع بهم نشون داده میشه

گاهی چقدر باید طاقت داشت.دلم میسوزه...

چه میشد اگر میشد که "کاش" در کار نبود...

خانم گالوا

یادداشت شماره 48 :

چمدان نبسته...منِ خسته...فکر به بعضی کارهای درستِ به ظاهر اشتباه...یا شایدم اشتباه به ظاهر درست...برگشتن از13بدری که موش آب کشیده کرد منو...خواب ساعت10...بیدار شدن ساعت 2ونیم صبح...و باز فکر به همون اشتباهات یا ...حالا هر چی...بدتر از همه،فکر دو تا از کتابایی که تو عید حتی یک صفحشونم خونده نشد...و من و چمدون و اتوبوس و جاده،فردا شب....خب.برای من عملا سال 96 از صبح روز دوشنبه مورخ15 فروردین شروع میشه...امشب یه چیزی دیدم که فکرم رفت سال3000میلادی...نمیدونم چرا یهو به ذهنم اومد که سال3000میلادی باید شبیه صده ی 1800میلادی باشه...

مشکل پروژه تا حد زیادی حل شده...مونده یه چیز...که حل میشه اونم ایشالا.بعد از سالها عیدپراسترس برای درس،امسال بیخیال گون گذشت...حالا نه خیلی بیخیالِ بیخیال...ولی خب...

+همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی به پیام آشنایی بنوزد آشنا را....

خانم گالوا

یادداشت شماره 47:

خب به طور کلی وضعیت خاک بر سرانه ای دارن بعضی زندگی ها...یا بهتر بگم وضعیت خاک بر سرانه ای دارن بعضی از آدما.

#دهن های فضلاب طور

خانم گالوا

یادداشت شماره 46:

فکر میکنم من خیلی مدیون این چینی های گل سرخی هستم...هیچ وقت هم ظرف های جدید با مدل های جدیدشون نتوستن جای گل سرخی هارو برای من بگیرن.اونقدر که، از شکستنشون میترسم...و این باعث میشه ازشون استفاده نکنم اما از طرفی دوستشون دارم...مثل بعضی آدم ها....فلسفه ی عمیقی داره دوست داشتنشون،احترام بهشون،و دوری ازشون.امروز صبح که بیدار شدم،هوا مثل دیروز خداراشکر مطابق میلم ابری بود،و همه خواب بودن...دوتا تخم مرغ و آب رو گذاشتم روی گاز و برگشتم به اتاق...فیزیک الکتریسیته و مغناطیس و سرفصل نویسی یا بهتر بگم،انتخاب سرفصل از بین سرفصل های سی تی اسکن که شاید آخرین دستگاه مورد بررسی باشه...اینها در اولویت انتظار و رسیدگی بودن...و روز بهاری که بارون بباره مثل امروز،جای شکر داره.و خدایی که به هر بهانه ای میخواد با بنده ی فراموش کارش حرف بزنه...منِ خیلی فراموش کار رو بارون سر عقل میاره.

http://bayanbox.ir/view/7887522780761991644/CYMERA-%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B7%DB%B0%DB%B3%DB%B2%DB%B4-%DB%B0%DB%B8%DB%B2%DB%B2%DB%B5%DB%B6.jpg

سال نو مبارک:) با آرزوی بهترین ها:)

+ الهی شکر:)

*الهی... وربی...من لی غیرک.خدایای من،من فقط تو را دارم...میدانم که میدانی

+ با احترام به تمام حکمت هایت،ولی...

خانم گالوا

یادداشت شماره 45:

*کم کم سال95 که یکی از سال هایی بود که سخت منتظرش بودم،داره به پایان میرسه و من حدودا 17 روزه دیگه 19رو تمام میکنم(با خیلیا بحث کردم که همچین مواقعی آدم به طور مثال وارد 20 سالگی نمیشه و ....).10 روز دیگه سال تمامه و من هنوز اینجام و دارم میرم کلاس و اتفاقا کوییز میدیم و تمرین حل کرده به استاد تحویل میدیم و همگی،تماما! مثل بچه های خوب میایم دانشگاه! :| و متفق القول میگیم عید چقدر درس داریم که بخونیم!!

- و البته برای من یه فرصت خوب اما سخت هم هست که نمیدونم تهش چی میشه اما امیدوارم بتونم نهایت تلاشمو انجام بدم و ...و صد البته پروژه ی یکی از درس های 2 واحدی(همش 2واحده!ببین چه میکنه!) که شرایط سختی داره مورد قبول واقع شدنش!:| (چه بوی سوپی میاد تو این کوریدور لعنتی:|| )

=و اما کتاب...بعد از دوره ی  کنکور و فاصله از خیلی چیزا،تو این مدت ساحره ی پورتوبلو(پائولو کوئیلو)،کافکا در کرانه و عقاید یک دلقک رو داشتم...خیلی در شمالی دانشگاهو دوست دارم...به خاطر اون دوتا کتابفروشی جفتش:)) و منظره ی 4بعدازظهرش...

و اما باز هم تاریخ تکرار شد! و من هنوزم سرسخت روی حرفم هستم که قبلا میگفتم.صمیمیت زیاد،و یا حتی انتظار صمیمیت،دوری و دلخوری میاره.زندگی جای صمیمی شدن یه تعداد آدم خاصه.نه همه!(و همچنان بوی اون سوپ کوفتی میاد)

+و خوشحال شدم این آخر سالی از دیدن یه نظر از یه دوست قدیمی:) منتظر خبر موفقیتت هستم:) ان شاالله...

*هیچ وقت...مطلقا هیچ وقت کسیو سرزنش نکنید...تجربش قطعا ناراحت کننده خواهد بود...اما اگر خیلی خوش شانس باشید،روحتون رو قوی میکنه و دلتون رو بزرگ...اگر خیلی خوش شانس باشید...


% و امسال متاسفانه عید زنده رود بستس...اما خوشبختانه اوایل بهمن باز بود و دیدیمش...اما در دیدن زاینده رود به این شکل،یه استرس بدی هست...ترجیحا تو میدون نقش جهان،رو به مسجد شیخ لطف الله نشستن،آرامش بیشتری داره(و قطعا این ربطی به علاقم به این اماکن آخری نداره:| شماهم قطعا باور میکنید)

+++ و بازهم با این منطق به وجود خدا رسیدم که در بدترین شرایط که از هیچ کس و هیچ چیز کاری ساخته نیست،فقط خدایی باید باشه که کمک میکنه...و بهترین لحظات،بی شک خندیدن با خداست:)

++ با آرزوی سالی خوش:)




خانم گالوا

اینکه آدم بعضی عقایدش اگر داد نزنه،خفه نمیشه خیلی واضحه...اینکه من تو یه جمع باشم که میدونم اکثرشون نظری خلاف من دارن اما بیانش نمیکنن چون واقعا لزومی نداره ...بعدهم با سرسختی تمام هی پافشاری کنم رو حرفم..

خانم گالوا

یادداشت شماره 44:

هر چی میرم جلوتر میفهمم اگر واقعا چیزی رو با علاقه انتخاب کنی،واقعا برات خوشایند خواهد بود و راه رسیدن به یه چیزمطلوب گرچه طولانی بشه،اما در واقع چون ما برای هر هدفی مسیری رو طی میکنیم و همون مسیره که حال خوب ما و خاطرات ما و در حقیقت سیر زندگی ما رو میسازه و هدف چیزی جز یه پایان نیست،پس بهتره این مسیر رو خوب بسازیم...حقیقتش هیچ کس نمیتونه برای ما حال خوب ایجاد کنه که دائمی باشه یا مسیر خوشبختی و موفقیت برامون ایجاد کنه که پایا باشه،جز خود ما...این حرف آخر،برداشت من از حرفای دکتر میثاق بود...تقریبا6سال پیش بود که این حرفا رو شنیدم.همون موقع هم بهشون اعتقاد داشتم...اما الان اعتقادم راسخ تر شده...

+یه مدته خیلی خواب میبینم...هیچ ظهری نیست که بخوابم،ولو نیم ساعت و خواب نبینم...یه بازه ی زمانی هم بود که خواب نمیدیدم اصلا!


+بهار پیش رو بهار من است...یقین بدان:) 

* لینک این آهنگو قبلا هم گذاشته بودم...درواقع از دو سال پیش هر قبل از پاک کردن کل مطالب،این آهنگو حداقل یکبار میذاشتم...جان جانان...

دانلود


خانم گالوا

یادداشت شماره ی 43:

من عاشق چشمت شدم.....شاید کمی هم بیشتر

چیزی درآن سوی یقین ...شاید کمی هم کیش تر

آغاز و ختم ماجرا لمس تماشای تو بود

دیگر فقط تصویر من در مردمک های تو بود

+از رسته آهنگ های فوق العاده...متن عالی....خواننده عالی و فیلمش هم عالی...

و اندک اندک میریم به استقبال ترم جدیدی ان شاالله...با من خوب باش:)

خانم گالوا